کان کيست که در برابر آيد

شاعر : انوري

کس نيست که بر بساط عشقتکان کيست که در برابر آيد
ماييم و سري و اندکي زراز صف نعال برتر آيد
پس با همه دل بگفته کاي مردتا عشق ترا چه درخور آيد
گر در همه عمر گويم اي وصلهرچه آيد بر سر و زر آيد
زان تا ز تو برنيايدم کامهجرانت ز بام و در درآيد
تسليم کن انوري که اين نقشکار دو جهان به هم برآيد
آنرا که غمت ز در درآيدهربار به شکل ديگر آيد
در پاي تو هرکه کشته گرددمقصود دو عالمش برآيد
با رنج تو راحت دو عالماز کل زمانه بر سر آيد
خود گر سخن از وصال گوييدر چشم همي محقر آيد